– داستان از آنجا آغاز شد که یک توفان سخت و سهمگین همه زندگی و دار و ندار آقای موریس را از بین برد و شهر و کاشانه او را ویران کرد.
آقای موریس درحالیکه درمانده و نگران بود و نمیدانست باید چهکار کند زنی را با چند کتاب در آسمان دید. همه زندگی موریس نابود شده بود و او قدرت پرواز نداشت اما آن زن مهربان، با فرستادن بهترین داستانش موریس را تشویق کرد که با یک کتاب پرواز کند و زندگیاش را تغییر دهد. داستان تصویری «موریس و کتابهای پرنده» اثر ویلیام جویس که نسخه انیمیشن آن جایزه آکادمی اسکار در سال ۲۰۱۱ میلادی را دریافت کرد، برگرفته از زندگی واقعی ترویجگری به نام بیل موریس است که پس از توفان کاترینا به پناهگاهها رفت و برای بچهها کتاب خواند و نقش التیامبخش کتاب و داستان و تاثیر فعالیتهای ترویجگری را پس از بلایای طبیعی به اثبات رساند. تجربه موریس بعدها توسط ترویجگران بسیاری در سراسر دنیا تکرار شد.
به طور معمول پس از هر حادثه طبیعی، گروههای مختلفی از مردم همچون ترویجگران، هنرمندان، داوطلبان و امدادگران، به میدان میآیند تا نقش و مسئولیت اجتماعی خود را برای کمک به حل بحران پیش آمده به انجام برسانند. از سوی دیگر دولتها نیز موظف هستند مدیریت بحران را بر عهده گرفته و تلاش کنند وضعیت به حالت عادی بازگردد. پایداری در برابر حوادث طبیعی در همه جای دنیا تنها در سایه تعامل دو جانبه دولتها و مردم نتیجهبخش خواهد بود.
به عنوان مثال؛ کاری که ترویجگران در شرایط بحرانی مثل بلایای طبیعی میتوانند انجام دهند این است که با حضور در مناطق آسیبدیده از طریق بازی، نمایش، داستانخوانی و نقاشی به کودکان روحیه و نشاط ببخشند و تابآوری آنها را تا رسیدن به وضعیت سفید بالا ببرند. تلاش ترویجگران در چنین شرایطی فرصتی را برای دولتها فراهم میکند که امور ساماندهی و بازسازی مناطق آسیبدیده را به سرعت انجام دهند، خدمات بهداشتی و سلامت، امکانات رفاهی و تغذیه، مداخلات روانی و بازسازی مناطق آسیبدیده همه جزو وظایف دولتها پس از بلایای طبیعی است.
در ایران حوادث طبیعی همواره با موجی از اعتراض و آشفتگی اجتماعی نیز همراه بوده است؛ چون نه تنها انتظاری که مردم برای مدیریت بحران از حاکمیت دارند برآورده نمیشود بلکه از دل بحران پیش آمده بحرانهای جدید هم به وجود میآیند. نمونهاش مرگومیر کودکان در چادرهای زلزلهزده در سرپل ذهاب. به عبارت دیگر آنچه اتفاق میافتد این است که وضعیت در مناطق آسیبدیده پس یک سال و حتی سالها نیز به حالت عادی درنمیآید.
طولانی شدن روند ساماندهی و بازسازی، ایجاد ممنوعیت برای فعالیتهای داوطلبانه، محدود کردن اهالی رسانه و ترویجگران و بیرون راندن آنها از مناطق آسیبدیده، باعث میشود کودکانی که پس از فاجعه طبیعی، آسیبهای روحی و جسمی بسیار دیدهاند و ترومای حادثه هنوز دست از سر آنها برنداشته با مشکلات ثانویهای همچون محرومیت از تحصیل، سوءتغذیه، تبعیض، خشونت و بیماری روبرو شده و پس از مدتی در این وضعیت به حال خود رها و فراموش شوند.
حوادث و بلای طبیعی غیرمنتظره بر سلامت روانی همه افراد تاثیر میگذارد و در این میان کودکان، به دلیل آسیبپذیری بیشتر، در معرض خطرات مضاعفی نیز هستند به خصوص اگر افراد نزدیک یا پدر و مادر خود را بر اثر حادثه از دست داده باشند، به مراقبت و مداخلات درمانی پیوستهای نیاز دارند. با این وجود در قوانین ایران، وضعیت این کودکان و نیازهایی که دارند مورد توجه ویژه قرار نگرفته است. حتی در «طرح جامع امداد و نجات» که در سال ۸۲ توسط دولت وقت ایران به تصویب رسیده، برنامه و ساز و کار مشخصی برای تحت حمایت قرار دادن کودکان آسیبدیده وجود ندارد.
نقش آموزش در کاهش آثار بلایای طبیعی
آموزش و آگاهی شاهکلید پیشگیری و کاهش آسیبهای بلایای طبیعی است. برای همین است که در مدارس بسیاری از کشورهای دنیا به کودکان برای مواجهه با حوادث طبیعی آموزشهای لازم داده میشود تا در صورت رخداد حادثه از آمادگی لازم برخوردار باشند. این مساله در کشورهای حادثهخیز که احتمال بروز سیل و زلزله نیز در آنها وجود دارد، اهمیت بیشتری نیز مییابد. با این همه آموزش مهارتهای مواجهه با بلایای طبیعی در محتوای آموزشی مدارس ایران آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته و به چند درس در مقاطع تحصیلی مختلف محدود شده است. مانورها و فعالیتهای گروهی نیز که گاه در برخی مدارس انجام میشود اثربخشی لازم را برای کاهش آثار مخرب بلایای طبیعی در پی نداشتهاند. در برنامههای اختصاصی کودکان و نوجوانان نیز که از رادیو و تلویزیون ایران پخش میشود، سهم آموزش کودکان برای کاهش آثار بلایای طبیعی به نسبت برنامههای ایدئولوژیک محور و دینی بسیار محدود است. این در حالی است که کودکان در مواقع بحرانی نمیتوانند همچون بزرگسالان با تکیه بر تجارب پیشین و دانستههای خود اتفاق پیشآمده را تجزیه و تحلیل کنند. آنها به محیط و اطرافیان خود وابستگی شدید دارند و اختلال در وضعیت عادی زندگی برای آنها احساس نا امنی و بحرانی را ایجاد میکند که عوارض آن گاهی تا پایان عمر ادامه دارد.
میل به خشونت و پرخاش، اختلالات رفتاری، انزوا، افسردگی، ترس مداوم، کابوس، اضطراب و شبادراری تنها بخشی از عوارضی است که کودکان، پس از بلایای طبیعی به آنها دچار میشوند. در چنین شرایطی ممکن است والدین بچهها که خود نیز بر اثر حادثه آسیب دیدهاند، نتوانند آنگونه که باید آنها را تحت حمایت قرار دهند و این وظیفه بر دوش دولتها و گروههای داوطلب مردمی است که تیماردار کودکان باشند. سازگاری و تابآوری آنها را تقویت کرده و محیطی امن همراه با آرامش نسبی برای آنها فراهم کنند.
ارتباط حوادث طبیعی و محرومیت از تحصیل
طبق اعلام مسئولان بهزیستی استان کرمان، زمینلرزهای که بامداد روز پنجم دیماه سال ۸۲ شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند، پنج هزار و صد کودک را بیسرپرست کرد و علاوه بر آنها بسیاری از کودکان یک یا چند نفر از اعضای خانواده خود را از دست دادند. پس از این زلزله ویرانگر مسئولان ایران که با وجود کمکهای بسیار داخلی و خارجی در مدیریت بحران و ساماندهی شرایط مردود شده بودند، ادعا کردند: «نظام مدیریت بحران کشور، منسجمتر از گذشته با تعریف جدید، خود را برای ورود به حوادث احتمالی بعد آماده میکند.» ادعایی که هرگز محقق نشد و مدیریت ناکارآمد در حوادث بعدی نیز از آسیبدیدگان و به خصوص کودکان بسیاری قربانی گرفت.
دیماه سال ۸۳ یک سال پس از وقوع زلزله به شهر بم رفتیم؛ به هر سوی شهر که نگاه میکردیم فقط آوار و اندوه بود. شمار اندک خانههای بازسازی شده از تعداد انگشتهای یک دست فراتر نمیرفت که البته آن هم خانههای افرادی بود که بضاعت بیشتری داشتند و با سرمایه شخصی خانه خود را بازسازی کرده بود. باقی مردم در کانکسهایی زندگی میکردند که در مجاورت آوار خانههایشان بنا شده بود. شهر بوی خاک و تعفن میداد و کودکان ویلان در میان آهنپارههای روی هم انباشته بدون استثنا خاکآلود بودند. سراغ مدرسههای شهر را گرفتیم؛ نشانی یک دبستان دخترانه را دادند در محلهای که تقریبا هیچ دیواری از شدت حادثه جان سالم به در نبرده بود. دیوارهای مدرسه فروریخته و سقف کلاسهای درس پایین آمده بود. در گوشهای از حیات مدرسه چادرهایی بنا کرده بودند که کلاس درس در آنها تشکیل میشد.
سرمای دیماه سوزان بود و در هر کلاس بیشتر از چهار پنج دانشآموز حضور نداشت و کلاسها با چراغهای نفتی گرم میشدند. یکی از چادرها سوراخهای بزرگی شبیه سوختگی داشت، معلمی برایمان تعریف کرد که چند روز پیشتر، بر اثر برخورد پای یکی از بچهها چراغ نفتی واژگون شده و چادر آتش گرفته. در این حادثه هیچکس آسیب جسمی ندیده بود اما والدین برخی کودکان از ترس اینکه بلایی سر بچههایشان بیاید مانع آمدن آنها به مدرسه شده بودند. معلم کلاس اول میگفت: «این همه مردم ایران و جهان پول فرستادند و کمک کردند، از آن همه پول نباید یک مقداری برای بازسازی مدارس بم خرج میشد؟ این بچهها هنوز هول و ولای زلزله در دل و جانشان هست، هنوز کابوس میبینند، هزارتا مشکل روحی و روانی پیدا کردهاند، حالا هم که آتشسوزی مدرسه روحیهشان را خرابتر کرده.»
معلم دیگری در تایید گفتههای همکارش میگفت: «هیچکدام از این بچهها هنوز به شرایط عادی برنگشتهاند. آنهایی که وضعیت مالی بهتری داشتند رفتند کرمان و نجات پیدا کردند اما بقیه که ماندند هر روز وضعیت وخیمتری پیدا میکنند. همه این بچهها افسردگی دارند، همه دچار ترس و وحشت شدهاند، درسخوانترین شاگرد کلاس، یک سؤال ساده را نمیتواند جواب بدهد. اکثر بچهها بیماریهای عفونی گرفتهاند. اگر در طول یک سال گذشته فقط مدرسهها بازسازی شده بود حالا بچهها وضعیت بهتری داشتند اما هیچ کاری نکردند. چرا نباید یک سال بعد از حادثه حتی یک مدرسه در شهر بم بازسازی شده باشد؟» ما بودیم و چند معلم مدرسه که دل پر داشتند و میان صحبتهای هم میآمدند و از مشکلات موجود میگفتند؛ نگرانی عمده آنها آینده و عاقبت بچههایی بود که پس از زلزله افت تحصیلی شدید پیدا کرده یا از ادامه تحصیل محروم شده بودند.
ترک تحصیل کودکان پس از بلایای طبیعی، داستانی غمانگیز و تکراری است که سالها بعد از زلزله بم در حوادث دیگری همچون زمینلرزههای ورزقان و سرپل ذهاب و سیلهای فروردین ۹۸ نیز ادامه یافت.
روز نخست مهرماه سال ۹۷ یک سال پس از زلزله سرپل ذهاب به همراه گروهی از فعالان اجتماعی و رسانهای برای بررسی وضعیت کودکان آسیبدیده از زلزله به این منطقه رفتیم. در ارتفاعات بازی دراز به روستایی در منطقه صفر مرزی رسیدیم که «شنقال خالدی» نام داشت. همهی سهم کودکان این روستا از مدرسه یک کانکس و چند میز و نیمکت زهوار در رفته بود که به طرز نامرتبی کنار هم قرار داشتند. آفتاب سوزان نیمروز طاقت بچهها را کم کرده بود و تاب نشستن زیر آفتاب را نداشتند، معلم به ناچار کلاس را تعطیل کرد و بچهها روانه کوچه و خیابان شدند. چرایی عدم بازسازی مدرسه را سؤال کردیم، پاسخ روشنی نگرفتیم. آنسوتر اما مسجدی با معماری و نمایی باشکوه و خاص ساخته شده بود. گفتند این مسجد را یک وزارتخانه از محل هدایای داوطلبانه کارکنان خود ساخته و برای ما سؤال بود که چرا کارکنان نیکوکار آن وزارتخانه پول خود را صرف ساختن مدرسه در این روستا نکرده بودند!
تخریب مدارس پس از حوادثی همچون سیل و زلزله با توجه به اینکه درصد بسیاری از آنها فرسوده نیز هستند و تاخیر در روند بازسازی آنها مهمترین دلیل ترک تحصیل کودکان در مناطق آسیبدیده است.
در جریان سیلهای فروردین ۹۸ نیز مدارس زیادی در استانهای لرستان، گلستان و خوزستان تخریب شدند و تشکیل برخی کلاسهای درس در مدارس صحرایی، چادرها و کانکسهای موقت هم نتوانست مانع محرومیت از تحصیل بسیاری از کودکان استانهای آسیبدیده پس از تعطیلات نوروز ۹۸ شود.
فقط در استان خوزستان طبق آماری که مسئولان دولتی اعلام کردند ۱۱۴ مدرسه به دلیل سیل ویران شدند که ۳۵ درصد آنها صد در صد تخریبی بودند. شش ماه پس از این حادثه یعنی همزمان با آغاز سال تحصیلی، مدیران آموزش و پرورش این استان اعلام کردند همچنان برخی کلاسهای درس در کانکس برگزار میشوند و گفته شد ۲۰ درصد دختران خوزستانی به دلیل ترس از تردد با قایق ترک تحصیل کردهاند. این دانشآموزان و معلمان آنها مجبور بودند هر روز با قایقهای ناامن خود را به مدرسه برسانند و این مساله باعث شده بود بسیاری از دانشآموزان از جمله دختران به خاطر ترس از تردد با قایق، ترک تحصیل کنند.
این مساله به استان خوزستان محدود نبود، به گفته مسئولان آموزش و پرورش سیل فروردین ۹۸ در استان لرستان نیز ۱۱۵ مدرسه را کاملا تخریب کرد و تجهیزات ۱۷۹ مدرسه را از بین برد و در استان گلستان نیز مدارس زیادی دچار آسیب شدند. مدارسی که بازسازی برخی از آنها تا هنوز نیز به اتمام نرسیده است. تخریب این مدارس برای بسیاری از دانشآموزان آنها مساوی با محرومیت همیشگی از تحصیل بود.
اردیبهشت سال ۹۸ حدود دو ماه پس از وقوع سیل به همراه گروهی از اهالی رسانه به استان گلستان و منطقه آققلا سفر کردیم. برخی مدارس توسط گروههای امدادی و مردمی بازسازی شده بود و برخی در حال بازسازی بود اما برای مدارس کاملا تخریبی هنوز هیچ اقدامی انجام نشده بود. نمونهاش تنها مدرسه «روستای میرزاعلی» در شهرستان آققلا که جز آوار و مخروبه چیزی از آن باقی نمانده بود. ساکنان روستا از اینکه فرزندانشان ناچار بودند برای ادامه تحصیل به روستاهای مجاور بروند، اعتراض داشتند، میگفتند مسیر طولانی است و آنهایی که وسیله نقلیه ندارند نمیتوانند بچههایشان را به مدرسه بفرستند. چند خانواده پولی روی هم گذاشته و به یکی از روستاییان که وانت داشت داده بودند که بچهها را ببرد و بیاورد ولی یکی از ساکنان بومی برایمان تعریف کرد که حتی این کار خطرناک هم فقط برلی دبستانیها انجام شده و اغلب دختران و پسران دبیرستانی به دلیل دوری راه ترک تحصیل کردهاند. این در حالی است که رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس فروردین سال ۹۸ گفته بود: «سیل استان گلستان خللی در روند آموزشی این منطقه ایجاد نخواهد کرد.»
کودکان خاکآلود؛ از بم تا سرپلذهاب
کودکانی که تا پیش از حادثه در خانه و کاشانه خود و در پناه امن خانواده رفاه و آرامش نسبی داشتند، پس از حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله با تصویر تلخ نابودی همهچیز مواجه میشوند. در چنین شرایطی اگر درک و دریافت آنها از محیط پیرامون، جز استیصال اطرافیان، ترحم ساختگی و برخوردهای تبعیضآمیز و توهینآمیز چیز دیگری نباشد، عزتنفس و اعتمادبهنفس خود را از دست خواهند داد و چهبسا دچار سرخوردگیهای روحی نیز بشوند.
مدیریت کارآمد بحران یعنی اینکه در کمترین زمان پس از حادثه، مراحل اسکان موقت افراد و امدادرسانی به آنها انجام شود و افراد آسیبدیده اطمینان پیدا کنند که برای تأمین آب، غذا، وسایل بهداشتی و امکانات اولیه مشکلی نخواهند داشت؛ اما مدیریت ناکارآمد توانایی توزیع برابر امکانات اولیه را ندارد، در امدادرسانی ضعیف عمل میکند و باعث میشود آسیبدیدگان برای بقای خود و خانوادهشان احساس خطر کنند.
آذرماه سال ۹۶ یک ماه پس از زمینلرزه سرپل ذهاب در جریان بازدید از مناطق آسیبدیده شاهد تصاویری تکاندهنده در این منطقه بودیم. عزتنفس مردم و به خصوص کودکان به مخاطره افتاده بود. نگاهشان به دست رهگذران مهمان بود و امیدشان به بهبود شرایط را از دست داده بودند.
کمبود امکانات و سرویسهای بهداشتی باعث شده بود دختران نوجوان زیادی به بیماریهای عفونی مبتلا شوند. سرما بیداد کرده و باران و برف باعث شده بود چادرها پر از آب شوند. مدرسهها تعطیل بود و بچهها تا زانو در گل بودند. آستانه تحمل افراد کاهش پیدا کرده بود و بچهها میگفتند از این وضعیت خسته شدهاند. پسربچهای میگفت: «سردمان است، طاقتمان نمیآید.» دختر نوجوانی که بچههای دیگر را دور خود جمع کرده و به آنها درس میداد از تبعیضی که در حق مستاجرها میشد شکایت داشت: «ما مستاجر بودیم بهمان کانکس ندادند، به مستاجرها کانکس نمیدهند، یعنی ما که خانه نداشتیم الان باید توی چادر از سرما بمیریم؟ دیشب برادر کوچکم خیلی سردش بود به پدرم گفت چرا خانه نخریدی که ما هم الان کانکس داشته باشیم؟»
در چادر دیگری کودک معلولی محیط پنج شش متری را روی فرش نمور دور میزد، پزشک همراهمان میگفت: «روی این زمین نمناک کلیههای بچه آسیب میبیند.» دروازه شهر جلوی باربرهای حمل کانکس و کمکهای مردمی را گرفته بودند و اجازه ورود نمیدادند، دلیلش را ما هم نفهمیدیم. میدانستیم که آسیبدیدگان از زلزله به خصوص کودکان، با این حجم از فلاکت و سختی به مداخلات روانی نیاز داشتند تا بتوانند با شرایط جدید سازگاری پیدا کنند اما مداخلات روانی که هیچ از امکانات اولیه هم بیبهره بودند.
یک سال بعد وقتی در مهرماه سال ۹۷ بار دیگر به سرپل ذهاب سفر کردیم، همچنان تصویر بلامنازع شهر و روستاهای اطراف، آوار بود. برخی مردم که بازسازی خانههای خود را نیمهکاره رها کرده بودند، میگفتند گرانی یکبارهی دلار باعث شده قیمت مصالح ساختمانی چند برابر شود و آنها چارهای نداریم جز اینکه بازسازی را متوقف کنیم.
وجه تشابه کودکان سرپل ذهاب در سال ۹۷ با کودکان شهرستان بم در سال ۸۳ این بود که همه بدون استثناء خاکآلود بودند. داوطلبان امدادگر از سنگاندازیها و کاغذبازیهای ادارههای دولتی به شدت شکایت داشتند و میگفتند اگر روند بازسازی بیش از این طول بکشد، آسیبهایی که کودکان خواهند دید، جبرانپذیر نیست. به گفته آنها کودکان از کوچکترین صدایی میترسیدند و زلزلههای مداوم باعث شده بود بسیاری از آنها از قرار گرفتن زیر سقف هراس داشته باشند.
مرگ و میر کودکان پس از بلایای طبیعی
بیماری و مرگومیر کودکان به سبب اوضاع نابسامان پس از بلایای طبیعی یکی از موارد شایع در ایران است که اگرچه مسئولان ایران همواره آن را تکذیب و انکار میکنند اما به طرز نگرانکنندهای از کودکان قربانی میگیرد. ابتلا به بیماریهای عفونی، برقگرفتگی، سرمازدگی و غرق شدن از جمله عواملی است که پس از حوادث طبیعی به دلیل تعلل در ساماندهی مناطق آسیبدیده و توزیع نامناسب امکانات موجب مرگومیر کودکان میشود.
زمستان سال ۹۶ رسانههای ایران از مرگ کودکانی در شهرستان سرپل ذهاب بر اثر سرما و بیماری عفونی خبر دادند. سارینا ذهابی دوساله و کارن الیاسی دوماهه از جمله کودکانی بودند که به دلیل سرمازدگی در زمستان سال ۹۶ جان خود را از دست دادند. مسئولان ایران مرگ این دو کودک به دلیل سرما را تکذیب کردند اما پدر سارینا در گفتوگو با یکی از رسانهها گفت بیخانمانی، نداشتن کانکس، سرما و نبود امکانات درمانی دلیل اصلی مرگ دخترش بوده است.
روند فرسایشی بازسازی و ساماندهی مناطق آسیبدیده از بلایای طبیعی، بیش از همه کودکان را با تهدیدات جدی مواجه میکند و نه تنها ماهها که سالها پس از حادثه نیز جان و زندگی آنها را به مخاطره میاندازد.
اگر روند بازسازی مناطق آسیبدیده از زلزله تکمیل شده و خانوادهها در خانههای دائمی اسکان داده میشدند علیرضا میرزا کودک ۱۰ ساله اهل سرپل ذهاب جان خود را به دلیل برقگرفتگی در کانکسهای اسکان موقت آن هم در شرایطی که دو سال از زلزله گذشته بود از دست نمیداد.
کودکان پس از بلای طبیعی در ایران، قربانی بلایی بزرگتر به نام مدیریت ناکارآمد میشوند که جان و زندگی آنها را هدف قرار میدهد. کودکانی با روح آزرده و پریشان که از حق طبیعی داشتن سرپناهی امن و خانهای که در آن با آرامش زندگی کنند، محروم میمانند و کابوس زندگی در چادر و کانکس تا سالها آنها را رها نمیکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر